در دلم غیر او نمی گنجد


بد چه شد نکو نمی گنجد

در مقامی که آن یگانهٔ ماست


دو چه گوئی که دو نمی گنجد

خم بیاور ز ما دمی می بر


می ما در سبو نمی گنجد

نقل را مان و عقل را بگذار


زانکه این گفت و گو نمی گنجد

در دو عالم به جز یکی نبود


رشته یک تو دو تو نمی گنجد

چون به غیر از یکی نمی یابم


در دلم جست و جو نمی گنجد

دردمندیم و درد می نوشیم


خم چه شد با شد سبو نمی گنجد